نوشته شده توسط : سفير

روزی روزگاری یك زن قصد میكنه تا یك سفر دو هفته ای به ایتالیا داشته باشه... شوهرش اون رو به فرودگاه میرسونه و واسش آرزو میكنه كه سفر خوبی داشته باشه...

زن جواب میده: "ممنون عزیزم، حالا سوغاتی چی دوست داری واست بیارم؟"...

مرد میخنده و میگه: "یه دختر ایتالیایی!"...

زن هیچی نمیگه و سوار هواپیما میشه و میره... دو هفته بعد وقتی كه زن از مسافرت برمیگرده،

مرد توی فرودگاه میره استقبالش و بهش میگه: "خب عزیزم مسافرت خوب بود؟"... زن: "ممنون، عالی بود!"... مرد میپرسه: "خب سوغاتی من چی شد پس؟"...

زن: "كدوم سوغاتی؟"... مرد: "همونی كه ازت خواسته بودم... دختر ایتالیایی!"... زن جواب میده: "آهان! اون رو میگی؟ راستش من هر كاری كه از دستم بر میآمد انجام دادم! حالا باید 9 ماه صبر كنیم تا ببینیم پسر میشه یا دختر!!!

Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing Laughing



:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 434
|
امتیاز مطلب : 200
|
تعداد امتیازدهندگان : 62
|
مجموع امتیاز : 62
تاریخ انتشار : 12 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

نام و نام خانوادگي : كاظم بی نام؛ كلاس: دبستان

موضوع انشا: سال گذشته را چگونه گذرانديد؟



قلم بر وسط سفيد كاغذ مي گذارم و فشار مي دهم تا انشاءام آغاز شود. سال گذشته سال بسيار خوبي و پر بركتي مي باشد. سال گذشته پسرخاله ام زير تريلي چرخ رفت و له گشت و ما در مجلس ترحيمش شركت كرديم و خيلي ميوه و خرما و حلوا خورديم و خيلي خوش گذشت. ما خيلي خاك بازي كرديم. من هر چي گشتم پسرخاله ام را پيدا نكردم. در آن روز پدرم مرا با بيل زد، بدون بي دليل! من در پارسال خيلي درس خواندم ولي نتوانستم قبول شوم و من را از مدرسه به بيرون پرت كردند. پدرم من را به مكانيكي فرستاد تا كار كنم و اوستاي من هر روز من را با زنجير چرخ مي زد و گاهي موقع ها كه خيلي عصباني مي شد من را به زمين مي بست و دو سه بار با ماشين يكي از مشتري ها از روي من رد مي شد. من خيلي در كارهاي خانه به مادرم كمك مي كنم.

مادرم من را در سال گذشته خيلي دوست مي داشت و من را خيلي ماچ مي كند ولي پدرم خيلي حسود است و من را لاي در آشپزحانه مي گذاشت. در سال گذشته شوهر خواهرم و خواهرم خيلي از هم طلاق گرفتند و خواهرم بسيار حامله است و پدرم مي گويد يا پسر است يا دوقلو، ولي من چيزي نمي گويم چون مي دانم كه بچه اي به اين اندازه از هيچ كجاي خواهرم در نخواهد آمد! در سال گذشته ما به مسافرت رفتيم و با قطار رفتيم. من در كوپه بسيار پدرم را عصباني كردم و او براي تنبيه من را روي تخت خواباند و تخت را محكم بست و من تا صبح همان گونه خوابيدم! پدرم در سال گذشته خيلي سيگار مي كشد و مادرم خيلي ناراحت است و هي به من ميگويد: پدر سگ، ولي من نمي دانم چرا وقتي مادرم به من فحش مي دهد، پدرم عصباني مي شود! در سال گذشته ما به عيد ديدني رفتيم و من حدودا خيلي عيدي جمع كرده ام، ولي پدرم همه آن ها را از من گرفت و آنتن ماهواره اي خريد كه بسيار بد آموزي دارد و من نگاه نمي كنم و پدرم از صبح تا شب شوهاي بي ناموسي نگاه مي كند و بشكن مي زند. پدرم در سال گذشته رژيم گرفته است و هر شب با دوست هايش آب و ماست و خيار مي خورند و مي خندند، گاهي وقتا هم آب با چيپس و ماست موسير.

..... من خيلي سال گذشته را دوست دارم

 

 

www.center.loxblog.com



:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 427
|
امتیاز مطلب : 196
|
تعداد امتیازدهندگان : 60
|
مجموع امتیاز : 60
تاریخ انتشار : 12 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

این تصویر ، از چند وقت پیش بر روی خروجی برخی سایت های اینترنتی قرار گرفته بود تا مستندی باشد بر وجود گشت نسبت و صدور قبض جریمه برای افراد بدحجاب.

سردار ساجدی ، رییس پلیس پایتخت وجود هر نوع قبض جریمه بدحجابی و جریمه نقدی برای بدحجابان را به شدت تکذیب کرد و این قبض ها را "جوک" دانست و گفت: کافی است تا شماره حساب قید شده در این قبض ها چک شود تا معلوم گردد این قبض ها غیر واقعی است.
پیش از این نیز فرمانده نیروی انتظامی کشور، وجود گشت نسبت را به جوک شبیه دانسته بود.






عینک بالای سر : 18000 تومان
مانتوی کوتاه 25000 تومان
مانتوی روشن 25000 تومان
پوست برنزه 35000 تومان
موی روشن( بسته به نوع رنگ ) 50000 تا 1500000 تومان

نرخ های فوق برای سال 89 ، 90 تعیین شده است . شماره حساب 1214 نیروی انتظامی ، قابل پرداخت در کله شعب بانک ملی

نکته : خواهران عزیز باید برای ازدواج برگ عدم خلافی یا تسویه حساب کامل خود را برای دفترخانه مربوطه تهیه کنید! همچنین به موجب این امر مردان

می توانند قبل از ازدواج وضعیت عفاف همسر آینده خود را استعلام کنند
_________________
اگه مطلب جالب بود تشکر یادت نره



:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 478
|
امتیاز مطلب : 196
|
تعداد امتیازدهندگان : 62
|
مجموع امتیاز : 62
تاریخ انتشار : 12 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

پس از انجام 60 زایمان آزمایشی سرانجام اولين عمل زايمان زير آب انجام شد.

خبرگزاری آنلاین : اولین عمل زایمان در آب ، روز گذشته با حضور یک متخصص استرالیایی در بیمارستان شهید اکبرآبادی زیر نظر دفتر سلامت مادران و سلامت خانواده و جمعیت وزارت بهداشت با موفقیت انجام شد.



عكس زير براي اولين بار در ايران پس از كسب اجازه از والدين و با هماهنگي با خانواده نوزاد گرفته شده است :
*

*

*
*
*
****
**
******
************ *
***
************
*****
**
*
*
*
****
***
**
*
****
**
*
*
*
*
**

*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*
*




_________________
اگه مطلب جالب بود تشکر یادت نره



:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 421
|
امتیاز مطلب : 137
|
تعداد امتیازدهندگان : 49
|
مجموع امتیاز : 49
تاریخ انتشار : 12 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

یك شب كه من و همسرم توی رختواب مشغول ناز و نوازش بودیم. در حالی كه احتمال وقوع حوادثی هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شد یك دفعه خانم برگشت و به من گفت: "من حوصله‌اش رو ندارم فقط می‌خوام كه بغلم كنی."

چی؟ یعنی چه؟
و اون جوابی رو كه هر مردی رو به در و دیوار می‌كوبونه بهم داد:

تو اصلاً به احساسات من به عنوان یك زن توجه نداری و فقط به فكر رابطه‌ی فیزیكی ما هستی!

و بعد در پاسخ به چشم‌های من كه از حدقه داشت در می‌اومد اضافه كرد:

تو چرا نمی‌تونی من رو بخاطر خودم دوست داشته باشی نه برای چیزی كه توی رختواب بین من و تو اتفاق می‌افته؟ Embarassed

خوب واضح و مبرهن بود كه اون شب دیگه هیچ حادثه‌ای رخ نمی‌ده. برای همین من هم با افسردگی خوابیدم.

فردای اون شب ترجیح دادم كه مرخصی بگیرم و یك كمی وقتم رو باهاش بگذرونم. با هم رفتیم بیرون و توی یك رستوران شیك ناهار خوردیم. بعدش رفتیم توی یك بوتیك بزرگ و مشغول خرید شدیم.

چندین دست لباس گرون قیمت رو امتحان كرد و چون نمی‌تونست تصمیم بگیره من بهش گفتم كه بهتره همه رو برداره. بعدش برای اینكه ست تكمیل بشه توی قسمت كفش‌ها برای هر دست لباس یك جفت هم كفش انتخاب كردیم. در نهایت هم توی قسمت جواهرات یك جفت گوشواره‌ای الماس.

حضورتون عرض كنم كه از خوشحالی داشت ذوق مرگ می‌شد. حتی فكر كنم سعی كرد من و امتحان كه چون ازم خواست براش یك مچ‌بند تنیس بخرم، با وجود اینكه حتی یك بار هم راكت تنیس رو دستش نگرفته‌بود. نمی‌تونست باور كنه وقتی در جواب درخواستش گفتم: "برشدار عزیزم."

در اوج لذت از تمام این خرید‌ها دست آخر برگشت و بهم گفت: "عزیزم فكر كنم همین‌ها خوبه. بیا بریم حساب كنیم."

در همین لحظه بود كه گفتم: "نه عزیزم من حالش و ندارم." Exclamation

با چشمای بیرون زده و فك افتاده گفت:"چی؟"

عزیزم من می‌خوام كه تو فقط كمی این چیزا رو بغل كنی. تو به وضعیت اقتصادیه من به عنوان یك مرد هیچ توجهی نداری و فقط همین كه من برات چیزی بخرم برات مهمه."

و موقعی كه توی چشماش می‌خوندم كه همین الاناست كه بیاد و منو بكشه اضافه كردم: "چرا نمی‌تونی من و بخاطر خودم دوست داشته‌باشی نه بخاطر چیزایی كه برات می‌خرم؟"

خوب امشب هم توی اتاق‌خواب هیچ اتفاقی نمی‌افته فقط دلم خنك شده كه فهمیده "هرچی عوض داره گله نداره.*


اگه حال کردین نظر و تشکر هم یادتون نره Wink

 

www.center.loxblog.com



:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 481
|
امتیاز مطلب : 83
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 11 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

پدر در حال رد شدن از كنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب ديد كه تخت خواب كاملاً مرتب و همه چيز جمع و جور شده. يك پاكت هم به روي بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر».
پدر با بدترين پيش داوري هاي ذهني پاكت رو باز كرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :

پدر عزيزم،
با اندوه و افسوس فراوان برايت مي نويسم. من مجبور بودم با دوست دختر جديدم فرار كنم، چون مي خواستم جلوي يك رويارويي با مادر و تو رو بگيرم.
من احساسات واقعي رو با Stacy پيدا كردم، او واقعاً معركه است، اما مي دونستم كه تو اون رو نخواهي پذيرفت، به خاطر تيزبيني هاش، خالكوبي هاش ، لباسهاي تنگ و موتور سواريش و به خاطر اينكه سنش از من خيلي بيشتره.
اما فقط احساسات نيست، پدر اون حامله است.
Stacy به من گفت ما مي تونيم شاد و خوشبخت بشيم. اون يك تريلي توي جنگل داره و كُلي هيزم براي تمام زمستون.
ما يك رؤياي مشترك داريم براي داشتن تعداد زيادي بچه.
Stacy چشمان من رو به روي حقيقت باز كرد كه ماريجوانا واقعاً به كسي صدمه نمي زنه. ما اون رو براي خودمون مي كاريم، و براي تجارت با كمك آدماي ديگه اي كه توي مزرعه هستن، براي تمام كوكائينها و اكستازيهايي كه مي خوايم.
در ضمن، دعا مي كنيم كه علم بتونه درماني براي ايدز پيدا كنه، و Stacy بهتر بشه. اون لياقتش رو داره. نگران نباش پدر، من 15 سالمه، و مي دونم چطور از خودم مراقبت كنم. يك روز، مطمئنم كه براي ديدارتون بر مي گرديم، اونوقت تو مي توني نوه هاي زيادت رو ببيني.
با عشق،
پسرت،
John

پاورقي : پدر، هيچ كدوم از جريانات بالا واقعي نيست، من بالا هستم تو خونه Tommy. فقط مي خواستم بهت يادآوري كنم كه در دنيا چيزهاي بدتري هم هست نسبت به كارنامه مدرسه كه روي ميزمه.
دوسِت دارم!
هروقت براي اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن



:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 436
|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : 10 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

دخترجوانی از مکزیک برای یک مأموریت اداری چندماهه به آرژانتین منتقل شد.
پس از دوماه، نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون:
لورای عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که دراین مدت ده بار به توخیانت کرده ام !!! ومی دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم. من را ببخش و عکسی که به تو داده بودم برایم پس بفرست
باعشق : روبرت
دخترجوان رنجیـده خاطرازرفتارمرد، ازهمه همکاران ودوستانش می خواهدکه عکسی ازنامزد، برادر، پسرعمو، پسردایی ... خودشان به اوقرض بدهند وهمه آن عکس ها راکه کلی بودند باعکس روبرت، نامزد بی وفایش، دریک پاکت گذاشته وهمراه با یادداشتی برایش پست می کند، به این مضمون:
روبرت عزیز، مراببخش، اما هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم، لطفاً عکس خودت راازمیان عکسهای توی پاکت جداکن وبقیه رابه من برگردان.....




:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 432
|
امتیاز مطلب : 82
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : 10 مرداد 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

راههای اذیت کردن دوست دخترها. پسرا اینا رو حفظ کنید و در مواقع نیاز به کار ببندید.
در ادامه ....



:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 454
|
امتیاز مطلب : 92
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 30 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

 




صبح ساعت 5

قدیم: به آهستگی از خواب بیدار می شود. نماز میخواند و سپس به لانه مرغها میرود تا تخم مرغها را جمع کند
جدید: مثل خرچنگ به رختخواب چسبیده و خر و پف میکند.



صبح ساعت 6

قدیم: شیر گاو را دوشیده است ، چای را دم کرده است ، سفره صبحانه را باعشق و علاقه انداخته و با مهربانی مشغول بوسیدن صورت آقای شوهر است تا از خواب بیدار شود.
جدید: بازهم خوابیده است



صبح ساعت 7

قدیم: مشغول مشایعت آقای شوهر است که از در خانه بیرون می رود و هزار تا دعا و صلوات برای سلامتی شوهر کرده و پشت سرش به او فوت میکند.
جدید: هنوز کپیده است.



صبح ساعت 11

قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و در با دست در حال بررسی جوش های روی کمرش است




ظهر ساعت 12

قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن.





ظهر ساعت 13

قدیم: در حال شستن جوراب و لباس های آقای خانه درون طشت وسط حیاط خلوت میباشد.
جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است.



ظهر ساعت 14

قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکرفر بوده و در همان حال در حال تماشای FashionTV می باشد.




ظهر ساعت 15

قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه برای گاوشان می باشد.
جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.




عصر ساعت 16

قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.
جدید: در حال پرو کردن لباس های خریداری شده است. در همان حال هم نیم نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد می کشد.




عصر ساعت 17

قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.
جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.




عصر ساعت 18

قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.
جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را می برد.





شب ساعت 19

قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.
جدید: هنوز در حال خرید است.





شب ساعت 20

قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوضه خانه است.
جدید: کماکان در حال خرید است.





شب ساعت 21

قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد.
جدید: در رستوران ، پیتزا میل می فرمایند.




شب ساعت 22

قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن . در حال ریختن گل سرخ روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.
جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.




شب ساعت 23 و 24

قدیم: ...
جدید: در حال مشاهده ماهواره هستند ایشون ، لطفاً مزاحم نشوید




:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 317
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

روزي مردي به سفر ميرود و به محض ورود به اتاق هتل ، متوجه ميشود که هتل به کامپيوتر مجهز است . تصميم ميگيرد به همسرش ايميل بزند . نامه را مينويسد اما در تايپ ادرس دچار اشتباه ميشود و بدون اينکه متوجه شود نامه را ميفرستد . در اين ضمن در گوشه اي ديگر از اين کره خاکي ، زني که تازه از مراسم خاک سپاري همسرش به خانه باز گشته بود با اين فکر که شايد تسليتي از دوستان يا اشنايان داشته باشه به سراغ کامپيوتر ميرود تا ايميل هاي خود را چک کند . اما پس از خواندن اولين نامه غش ميکند و بر زمين مي افتد . پسر او با هول و هراس به سمت اتاق مادرش ميرود و مادرش را بر نقش زمين ميبيند و در همان حال چشمش به صفحه مانيتور مي افتد:
گيرنده : همسر عزيزم
موضوع : من رسيدم
ميدونم که از گرفتن اين نامه حسابي غافلگير شدي . راستش انها اينجا کامپيوتر دارند و هر کس به اينجا مياد ميتونه براي عزيزانش نامه بفرسته . من همين الان رسيدم و همه چيز را چک کردم . همه چيز براي ورود تو رو به راهه . فردا ميبينمت . اميدوارم سفر تو هم مثل سفر من بي خطر باشه . واي که چه قدر اينجا گرمه !!!



:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 337
|
امتیاز مطلب : 49
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

1- چرا روی آدرس اینترنت به جای یک دبلیو؛سه تا دبلیو می گذارند ؟ چون کار از محکم کاری عیب نمی کند!

۲- اگر اسکلت از بالای دیوار بپرد پایین چه می شود ؟ هیچ وقت این کار را نمیکند چون جیگر ندارد!

۳- چرا مار نمی تواند به مسافرت برود ؟ چون دست ندارد که برای خداحافظی تکان دهد!

۴- برای قطع جریان برق چه باید کرد ؟ باید قبض آن را پرداخت نکرد!

۵- نصف النهار چیست ؟ همان شام است که در واقع نصف نهار است که برای شام مانده است!

۶- آخرین دندانی که در دهان دیده می شود چه نام دارد؟ دندان مصنوعی!

۷- چرا دوچرخه خودش نمی تواند به ایستد؟ چون خیلی خسته است!

۸- اگر کسی قلبش ایستاده بود چه می کنید؟ برایش صندلی می گذاریم !

۹- دارچین رو چگونه درست می شود؟ وقتی یک چینی را دار بزنند!

۱۰- چرا لک لک موقع خواب یک پایش را بالا می گیرد ؟ چون اگر هر دو تا رو بالا بگیرد ؛ می افتد!

۱۱- اگر شخصی خیلی سر شناس باشد ؛ به نظر شما چه کاره است ؟ آرایشگر!

۱۲- اگر تلویزیون روشن نشد چه می کنید ؟ آن را هل می دهیم و می زنیم کانال دو!

۱۳- شباهت دماسنج با ورقه ی امتحان در چیست؟ هر دو وقتی به صفر می رسند آدم می لرزد!

۱۴- چرا دود از دودکش بالا می رود ؟ چون ظاهرا چاره ی دیگری ندارد!

۱۵- شباهت نون سوخته با آدم غرق شده چیست ؟ هر دو تاشونو دیر کشیدن بیرون!

۱۶- فرق یخمک با آتروپات در چیست؟ یخمک خوشمزه تر است!

۱۷- فرق باتری با مادر زن در چیست ؟ باتری حداقل یک قطب مثبت دارد اما مادر زن هیچ چیز مثبتی ندارد!

۱۸- اختراعی که برای جبران اشتباهات بشر درست شده است چیست ؟ طلاق!

۱۹- چه طوری زیر دریایی رو غرق می کنند؟ یه غواص میره در میزنه !

۲۰- ناف چیست؟ ناف نمره ی صفری است که طبیعت به شکم بی هنر داده است!




:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 402
|
امتیاز مطلب : 69
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

. در پشت سر یه دوچرخه سوار در حال رانندگی هستید ،قصد گردش به راست دارید ، چكار میكنید ؟

الف ـ سرمون رو از شیشه میاریم بیرون میگیم هوووو یــره مگه كوری برو اونور دیگه .

ب ـ به موازات دوچرخه سوار حركت میكنیم و یه هو میپیچیم جلوش تا حالش گرفته شه.

ج ـ پشت سرش یه بوق خفن میزنیم تا هُل شه و بخوره زمین و بعد از روش رد میشید طوری كه مخش بپاشه بیرون

د ـ با ماشین میكوبیم بهش تا بیفته زمین و بعد از رو مخش رد میشیم .

2 . از یه خیابان فرعی میخواهید وارد خیابان اصلی شوید. چرا باید بیش از همه مواظب موتور سیكلت سوارها باشید ؟

الف ـ چون همینجوری سرشون رو میندازن پایین میان تو تقاطع .

ب ـ چون سهمیه بنزینشون كمتره و گناه دارن .

ج ـ چون خیلی كوچیك هستند و ما ریز میبینیمشون .

د ـ ممكنه موتور پلیس باشه ، بعد آب بیار و حوض خالی كن.

3 . در كدام محل است كه نباید پارك كنید ؟

الف ـ پاركینگ طبقاتی رایگان الماس شهر .

ب ـ پاركینگ عمومی پارك ملت .

ج ـ دم در خونه مادر زن.

د ـ دم در خونه مادر شوهر.

4 . خط ممتد دوگانه به چه معناست؟

الف ـ برای تاكید اینكه دو خط موازی هیچوقت به هم نمیرسن.

ب ـ به معنی اینكه باید این دو خط رو بگیری همینجوری بری .

ج ـ یعنی اینكه دور زدن ممنوع ولی... یه دفعه میتونید دور بزنید كه حال همه گرفته بشه .

د ـ یعنی موش تو سوراخ نمیرفت وقتی میرفت جمعه میرفت.

5 . وقتی چراغ زرد رو دیدید باید چه كار كنید؟

الف ـ اگر حتی 1 ثانیه هم مونده تا چراغ قرمز بشه گازشو بگیرید و برید.

ب ـ اول یواش برید بعد كه دیدید كسی حواسش نیست بازم گازش رو بگیرید و برید.

ج ـ یعنی چیزی دیگه به اتمام كارت سوختت نمونده..براتون متاسفم

د ـ هیچ خطری شما رو تهدید نمیكنه پس با خیال راحت گازتون رو تا ته بگیرید و برید.

6 . این تابلو به معناست ؟

الف ـ یعنی جاده خودشو لوس كرده و دو رگه اس.

ب ـ یعنی جاده مار دارد.....مار هم موش تو سولاخ نمیرفت.

ج ـ یعنی همچین ترمز كنید كه خط لاستیكاتون بیفته

د ـ یعنی هر چه قدر عشقته لایی بكش!

7 . این تابلو به چه معناست ؟

الف ـ یعنی...اووووه ...بیخیال !

ب ـ یعنی....اَ اَ اَ اَ اَ ....ایول بابا !

ج ـ یعنی....ها ا ا ا ا .....!

د ـ یعنی .....چـــــ......ــــــی ؟! جون من راس میگی!

8 . این تابلو به چه معناست ؟

الف ـ ابومسلم سرور پرسپولیسه

ب ـ پرسپولیس سرور ابومسلمه

ج ـ فقط تیم ملی

د ـ هیچ كدوم...فقط كریم باقری!

9 . به هنگام تركیدن لاستیك كدام مورد را باید انجام بدید ؟

الف ـ مثل زنها جیغ میكشید و از پنجره میپرید بیرون....

ب ـ خونسردیتون رو حفظ میكنید و بوسیله یه ستون ماشین رو متوقف میكنید( یعنی خودتونو میكوبید به ستون)

ج ـ فرمون رو بچسبید و ول نكنید تا ماشین مثل بچه آدم خودش وایسته.

د ـ چشماتون رو میبندید و به خدا توكل میكنید!

10 . در حال نزدیك شدن به خط كشی عابر پیاده هستید . عابرین منتظرند تا عبور كنند.چه مواردی را باید انجام دهید ؟

الف ـ بیخیال عابر بابا....عابر كیلو چنده .بزن برو..

ب ـ با همون سرعت یه دفعه از بغلشون رد میشید تا بترسند و شما حالشو ببرید.

ج ـ اگه دیدید خیلی پرروین، میاید پایین و بعد از چند تا ناسزا بارشون كردن ، تا جایی كه میخورن میزنینشون.

د ـ از كنارشون با سرعت رد میشید و بهشون میگید : ..{....}...!




:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 313
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

قبر مرا نیم متر كمتر عمیق كنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیكتر باشم.

بعد از مرگم، انگشت های مرا به رایگان در اختیاراداره انگشت نگاری قرار دهید.

به پزشك قانونی بگویید روح مرا كالبدشكافی كند، من به آن مشكوكم!

ورثه حق دارند با طلبكاران من كتك كاری كنند.

عبور هرگونه كابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اكیدا ممنوع است.

بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان راتماشا كنم.

كارت شناساییم با دو قطعه عکس مرا لای كفنم بگذارید، شاید آنجاهم نیاز باشد!

مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند.

رویتابوت و كفن من بنویسید: این عاقبت كسی است كه زگهواره تا گور دانش بجست.

دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال كنند. در چمنزار خاكم كنید!

كسانی كه زیر تابوت مرا می گیرند، باید هم قد باشند.

شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به دختران بیکار ندهید.

گواهینامه رانندگیم رابه یك آدم مستحق بدهید، ثواب دارد.

کله مرغ برای سگها یادتون نره چون گناهدارند گشنه بمونند.

بجای عکسم روی آگهی ترحیم کارت معافیم روبزارید.

در مجلس ختم من گاز اشك آور پخش كنید تا همه به گریه بیفتند.

از اینكه نمی توانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می طلبم وخواهش میکنم پشت سرم حرف در نیارید.

التماس میکنم کفنم را از یک پارچه مارکدار انتخاب کنید تا جلوی آدمهای گه تازه به دوران رسیده کم نیاریم.

به مرده شوی بگویید مرا با چوبك بشوید چون به صابون و پودر حساسیت دارم.

چون تمام آرزوهایم را به گور می برم، سعی كنید قبر مرا بزرگ بسازید كه جای آنها هم باشد .




:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 406
|
امتیاز مطلب : 81
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود ، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود‎. او در آنجا متوجه شد كه پسرش با یك هم اتاقی دختر بنام Vikki ‎ زندگی میكند. كاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود.

او به رابطه میان آن دو ظنین شده بود و این موضوع باعث كنجكاوی بیشتر او می شد. مسعود كه فكر مادرش را خوانده بود گفت : " من میدانم كه شما چه فكری می كنید ، اما من به شما اطمینان می دهم كه من و Vikki فقط هم اتاقی هستیم‎ . "

حدود یك هفته بعد‎ ، Vikki پیش مسعود آمد و گفت : " از وقتی كه مادرت از اینجا رفته ، قندان نقره ای من گم شده ، تو فكر نمی كنی كه او قندان را برداشته باشد ؟‎ " "خب، من شك دارم ، اما برای اطمینان به او ایمیل خواهم زد‎."

او در ایمیل خود نوشت‎ : مادر عزیزم، من نمی گم كه شما قندان را از خانه من برداشتید، و در ضمن نمی گم كه شما آن را برنداشتید . اما در هر صورت واقعیت این است كه قندان از وقتی كه شما به تهران برگشتید گم شده‎ . " با عشق، مسعود

روز بعد ، مسعود یك ایمیل به این مضمون از مادرش دریافت نمود‎ : پسر عزیزم، من نمی گم تو با Vikki رابطه داری ! ، و در ضمن نمی گم كه تو باهاش رابطه نداری . اما در هر صورت واقعیت این است كه اگر او در تختخواب خودش می خوابید ، حتما تا الان قندان را پیدا كرده بود‎. با عشق ، مامان




:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 372
|
امتیاز مطلب : 76
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

1) اگه ماشینش پنچر بشه کاپوت ماشین رو بالا میزنه و توی ماشینو نگاه میکنه!

2) اگه راهنمای چپ رو بزنه و سمت راست بپیچه!

3) وقتی پشت سرش باشی و چراغ بزنی یا بوق بزنی توی آینه رو نگاه کنه تازه یادش میاد که روسریش رو باید درست کنه!

4) وقتی که با سرعت 140 تا یه پیچ رو دور بزنه! (البته این یکی در مورد خانوم ها صدق نمیکنه چون اونا بشتر از 14 تا نمیرن)

5) وقتی که برن پمپ بنزین و بعد از زدن بنزین با همون شیلنگ داخل باک حرکت کنن برن!

آقایون لطفاْ اون لبخند رو از صورتتون پاک کنید . همه خانوما هم اینجور نیستن .




:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 346
|
امتیاز مطلب : 71
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

1- روش جوادی:

یه بار یه جایی که توی دید طرف باشه و بتونه با دو تا شلیک خودشو بهت برسونه یهو غش می کنی و ولو می شی کف زمین.پس از چند دقیقه هذیون گفتن راجع به اینکه پسر پسر اصغر قصاب اومده خواستگاریت اما تو نمی خواهی به اون شوهر کنی/ مثلا به ضرب آب قند به هوش می آیی و وقتی چشمت به طرف می افته یهو بغضت می ترکه و د گریه. وقتی خوب گریه هاتو کردی و پاشدی که بری طرف کلی اصرار میکنه که برسونت.اما از اون اصرار و از تو انکار.خلاصه راه می افتی که بری اما یجوری راه می ری که مطمئن بشی طرف می تونه تا خونتون تعقیبت کنه... تا اینجا تو کار خودتو کردی اما از اینجا به بعدش دیگه با اوس کریمه.

2-روش یاهو مسنجری:

این روش اخیرا کاربرد زیادی پیدا کرده و عمدتا هم به خاطر اینه که لازم نیست مستقیم توی چشمای طرف نگاه کنی و این برای آماتورها هم کمک خبلی بزرگیه.از ایکونهای گوگولی مگولی هم می تونی برای رسوندن مفهوم استفاده کنی.اما بدیشم اینه که بعضی وقتها توی چت یه سو تفاهم هایی پیش می آد که خر بیار و باقالی بار کن!!

نکته:این روش فقط وقتی کاربرد داره که مطلب بطور صریح ادا بشه اما به علت اینکه هیچ موجود اناثی اصولا این کاره نیست پس بهتره که اصلا قیدشو زد!

3-روش بچه خر خونی:

همون داستان جزوه و این که خودت واردی.

نکته:متاسفانه از اونجایی که مجموع دو متغیر زیبایی و خر خونی در مورد دختر جماعت همیشه یه مقدار ثابته بنابراین بهتر که روی این روش خیلی حساب نکنی!

4-روش خرکی:

جلوی یکی از این لندکروز سیاهها بوسش می کنی که بدونه بخاطر بد بخت کردنش همه کار می کنی.

5-روش مذهبی خفن:

چهل شب جمعه جلوی در خونتون رو جارو می کنی و آجیل مشکل گشا پخش می کنی . تو ی این مدت به هر چی امامزاده و صاحب کرامات هست متوسل میشی و نذر می کنی که اگه حاجتت روا شد هر شب تو سقا خونه آس مم تقی یه شمع روشن کنی ...ایشالا که حاجتتو میگیری.

نکته:خواهر التماس دعا

6-روش از ما بهتران:

لازم نیست کاری بکنی. فقط انتخاب کن!

7-روش بچه مثبت:

طرف و به یه کافی شاپ دعوت می کنیو اونجا خیلی معقول و منطقی مساله رو بهش می گی.اونم احتمالا یه فرصتی می خواد که فکر کنه و بعدشم ایشالا که بعله رو می گه.

نکته:تا حالا چیزی خنده دار تر از این شنیده بودی؟

8-روش عرفانی:

میری لب چشمه که آب بیاری می بینی از قضا اونم انجاست.یه جوری که انگار حواست نیستپات می خوره به کوزه طرف و کوزه خورد و خاکشیر می شه.بعد لپات گل می اندازه و با عجله کوزتو پر می کنی و میری. اینجاست که طرف با خودش فکر می کنه:

اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی

خلالصه خیالت تخت باشه که کارت درسته!

نکته:

این روش در طی تاریخ امتحانشو بخوبی پس داده و بنا براین بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران معتقدن که بحران امروز ازدواج در اثر لوله کشی شدن آب بوجود اومده.

9-روش لوس گری:

یه دفعه یه سوسک می بینی و بنا میذاری به جیغ! آ ی جیغ نکش کی بکش.طرف هم که وضع و اینطور می بینه به هر قیمتی شده سوسک و به دیار باقی می فرسته. حالا تو همچین تحویلش می گیری که انگار شیر شکار کرده! و بعدشم مثلال از ترس سوسک یه مدتی خودتو بهش می چسبونی و ازش جدا نمی شی! اگه کارا تا اینجا خوب پیش بره ما بقیش تضمین شدست.

10-روش شهرستانی:

یه بار با چشم گریون و تن لرزون طوری که طرف بشنفه برای دوستت درد دل می کنی که چطوری وقتی داشتی می اومدی یه پسره ی چشم نا پاک تو رو دید زده و بهت متلک پرونده. بعدشم هقی می زنی زیر گریه. اینجاست که دیگه رگ غیرت طرف باد می کنه و حساب یارو با کرام الکاتبینه!

نکته:

اگه کار به خون و خونریزی نکشه می تونی روی موفقییت حساب کنی. اما اوصولا زندگی با این آدم توصیه نمی شه.

به امید موفقیت..........




:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 468
|
امتیاز مطلب : 67
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

مردی که سوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمّی دارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید:

"ببخشید آقا ؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"

مرد روی زمین : "بله، شما در ارتفاع حدودا ً ۶ متری در طول جغرافیایی "۱٨'۲۴ﹾ۸۷ و عرض جغرافیایی "۴۱'۲۱ﹾ۳۷ هستید."

مرد بالن سوار : " شما باید مهندس باشید."

مرد روی زمین : "بله، از کجا فهمیدید؟؟"

مرد بالن سوار : " چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟"

مرد روی زمین : " شما باید مدیر باشید. "

مرد بالن سوار : " بله، از کجا فهمیدید؟؟؟"

مرد روی زمین : " چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا میخواهید بروید. قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند.

واقعیت این است که شما هنوز در موقعیت قبلی هستید ؛ هر چند ممکن است من در بیان موقعیت شما چند میلیمتر خطا داشته باشم!"




:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 319
|
امتیاز مطلب : 61
|
تعداد امتیازدهندگان : 16
|
مجموع امتیاز : 16
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سفير

يكي از دوستان ما روي دست آقاي «برايان تريسي» رو زده و 13 تجربه ناب براي موفق شدن در سازمانهاي دولتي در ايران رو  كشف كرده.

در صورتي كه كارمند دولت هستيد حتما از اين تجربيات استفاده كنيد:

 

1- در يك سيستم دولتي؛ سعي كنيد «لال بودن» را تمرين كنيد! اين تمرين در ميزان عزيز بودن شما بسيار موثر است.

2- در يك سيستم دولتي؛ هيچگاه كارمندان را با يكديگر مقايسه نكنيد؛ چون قطعا شاهد تبعيض خواهيد بود.

3- در يك سيستم دولتي؛ اگر مديرتان 3 يا 4 ايراد دارد انتظار رفتنش را نكشيد، چون قطعا نفر بعدي او 43 ايراد دارد!

4- در يك سيستم دولتي؛ مي توانيد با كارهاي كم و كوچك، محبوبيت فراواني به دست آوريد؛ فقط كافي است «زبان» خود را تقويت كنيد!

5- دريك سيستم دولتي؛ ممكن است كه هر چه بيشتر كار كنيد، بيشتر خوار و خفيف باشيد

6- در يك سيستم دولتي؛ با اشكالات سازمانتان بسازيد و هرگز آنها را با مديرتان در ميان نگذاريد؛ درغير اين صورت يك مشكل ديگر به سازمان اضافه مي شود.. آن مشكل، شما هستيد!

 7-در يك سيستم دولتي؛ اشتباهات يك مدير را هيچگاه به مدير ديگر نگوييد؛ در غير اينصورت بجاي يك مدير، دو مدير در مقابل شما موضع گيري خواهند كرد.

8- در يك سيستم دولتي؛ با انجام كارهاي مختلف و فعاليتهاي به موقع، نظم شما تشخيص داده نمي شود؛ بلكه براي اين كار راههاي ساده تري هم هست. مثلا فقط كافيست هميشه ميز كارتان را منظم نگه داريد!

9- در يك سيستم دولتي؛ اضافه بر كارهاي معمول كار اضافه اي انجام ندهيد؛ در غير اينصورت انتظار پاداش بيشتري نيز نداشته باشيد.

10- در يك سيستم دولتي؛ هميشه حرفها (فرمايشات) مديرتان را تاييد كنيد، حتي اگر از نظر او «ماست، سياه باشد!»

11- در يك سيستم دولتي؛ تنها كاري كه واجب است سريع انجام دهيد، كاري است كه مدير شما شخصا از شما خواسته است.

 

 12-در يك سيستم دولتي؛ تنها انگيزه اي كه مي تواند شما را وادار به كار كند «كسب روزي حلال» است.

13- در يك سيستم دولتي؛ آسه برو، آسه بيا، كه گربه شاخت نزنه؛ مگر اينكه با گربه نسبتي داشته باشيد!



:: موضوعات مرتبط: مطلب طنز , ,
:: بازدید از این مطلب : 343
|
امتیاز مطلب : 74
|
تعداد امتیازدهندگان : 21
|
مجموع امتیاز : 21
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد